نه زخم زدن کار منه خسته ی منگ است
نی مرهم دردت شده ام ، حوصله تنگ است.
از دورترین نقطه ی دیدار تو. اینجا
افتاده به جانم شرری گوی که جنگ است.
شاعر شده ام لیک نه از قافیه و وزن
افتاده ام از اسب دگر ناله جفنگ است.
بی دغدغه باران زده ام همچو شکاری
کین زخم به جانم زده وین پای که لنگ است.
درباره این سایت