محل تبلیغات شما



در این خلوتگه شبهای بی مهتاب ، بدنبال توئی هستم 
که هرگزها نخواهی بود .
تو در خواب و منم دیوانه احساس بودنهای تو .
چگونه میتوان فهمید حال ناامیدم را 
و هر شب وقت خواب انگار میدانی که میخواهم بخوابم 
زود میآیی و با رقص نگاهت خواب را از روی من میگیری و میخندی 
و با خنده های کودکانه میدوی در بین افکارم .
خدا را خوش نمی آید 
نکن این کار را با من 

حقیقت درد نیست آگاهیست

نگاهش کرد و خوابید

شاهراه آشنایم بود چشمانت ولی

خواب ,تو ,کار ,میگیری ,خنده ,میخندی و ,این کار ,کار را ,را با ,من میگیری ,روی من

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فایل های تخصصی رشته ارشد حسابداری nirincudent stocbardisan نمادها و نشانه ها حکایت ها acinunad درون نوشته های من schulmaneter مهندسی مخابرات سعید مارکتینگ