هر وقت و هر زمان که بغلت میکردم تو هر حالی اما احساسرضایت و خوشحالی رو در وجودت حس میکردم .
اصلا نشد که دستم رو روی شونه هات بذارم و آروم یا خیلی زوددستت رو روی دستم نذاری .
امکان نداشت وقتی که به هر بهونه ای بغلت میکنم بگی ولم کن اینقده بهمن نچسب .
یادم نمیاد برات کادوئی خریده باشم هرچند کوچیک و کم ارزشاما ذوق رو توی چشمات بهم نشون نداده باشی.
هر چی فکر میکنم میبینم همیشه و همیشه احساسات و ابراز احساس درون من رو یه جوری جواب دادی .
آخه همه اینجوری نیستند .
درسته همه از این پیامها و احساساتخوششون میاد اما دادن حس متقابل خیلی معرفت میخواد .
کم و زیادش مهم نبود ، مهم این بود که بودنت رو بهم نشون میدادی .
قرار نبود تمام روزهای زندگی فقط و فقط احساسات و انرژیمثبت یا رفتار کافی شاپی باشه .
اما مهمه که آدم برای رفتار و احساساتش پاسخ بگیره تا بتونه دوباره انرژی بده .
احساس و رفتار دو طرفست ، یه طرفه بودنشون جز دردسر چیزی نداره.
فقط حیف شد آخه دیگه عمرم به دنیا نبود . من مردم و حالا دارم با خاطراتت سر میکنم .
میدونی . زندگیدو روزه .
اما باید قبول کرد و راضی به رضای خدا بود .
باید داشته ها رو دید و نوشت و براشون برنامه ریزی کرد ، باید خدا ببینه که داده هاش رو میبینی .
خدا جدائی ها و دوری ها رو نمیخواد اما اتفاقات و باید ونباید های زندگی همیشه هست و خواهد بود .
مردن و نبودن توی این دنیا اگه بد بود خدا تقدیرش نمی کرد .
درباره این سایت