فراوان با جنونت
میکنی وحشیگری اما
نمیدانی که این کاری که داری میکنی آخر بگیرد دامنت را زود
تو با این جان وحشی کرده ات آخر چه خواهی کرد؟
مرا با تو چگونه میشود کارم ؟
تو وحشی هستی و خونخوار و من دنبال آرامش
و آرامشگه من سینه ی خونخواه تو گشته .
عجب مضمون بی تائی
تو را جان خودم افشان مکن موی سیاهت را
مکش انگشتهایت را بروی صورت من
مکن کاری که من مجنون تر از مجنون شوم.
آخر خدا را خوش نمی آید .
آخر ,مجنون ,تو ,وحشی ,خدا ,کاری ,را خوش ,کاری که ,خوش نمی ,خدا را ,نمی آید
درباره این سایت