بعضی وقتها که خسته میشم از گذشت زمان
چه اینکه دیر میگذره و فرسودگی تدریجی دوری و تنهائی بیداد میکنه
و چه اینکه زود میگذره و از عمر چیزی نمیمونه.
هم باید نبود تا اشکال و اشتباهی بوجود نیاد
و هم باید بود که فراق بیداد میکنه
بقول شهریار
زندگی به من ثابت کرد که واقعا اینگونه نیست که از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
کاش اونقدر عمیق حرف نمیزدم
کاش اونقدر از ته دل همه چیز رو بیرون نمیریختم .
حالا انگار دیگه اون توان رو ندارم که بخوام دوباره
اونجوری وارد موضوعی بشم و این کار تا آخر عمر تنهام میکنه.
خوبیش اینکه هستم و بدیش اینکه هستم
هستم و ثابت شده که دروغی نبوده در ادعا
ولی این هستم قرار منو به دامان مرگ ببره
مرگ تدریجی یک رویا
اینکه ,تدریجی ,عمر ,بیداد ,دل ,ثابت ,تدریجی یک ,میگذره و ,بخوام دوباره اونجوری ,دوباره اونجوری وارد ,که بخوام
درباره این سایت